آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

پرنسس کوچولو

آنیتا ۱ساله شد

    یک سال در کنار دخترم گذشت همراه با شیرین کاریهای آنیتا جون.الان دیگه دخترم می‌تونه به تنهایی راه بره و بدون کمک و درست شب تولدش تونست قدمهای بیشتری رو تنهایی برداره.امسال ما یه جشن تولد سه نفره تو رستوران واسه شما گرفتیم آخه گرفتار کارای ایران رفتنمون بودیم. تو این یک سال هر روز من و تو با هم بودیم حتا یک ساعت هم از هم دور نبودیم،چه ساعتهای که من همراه تو خندیدم یا حتا اشک ریختم چون چاره‌ای واسه آروم کردنت نداشتم اون ماهای اول   یک سال من و بابا هر شب با تو بیدار شدیم تا شیر خوردی و باز خوابیدی یک سال هر شب تو بغل بابا و فقط با راه رفتن خوابیدی یک سال اگرچه سخت اما خیلی‌ شیرین در کن...
21 بهمن 1390

روز کودک

د ختر عزیزم خیلی‌ وقت بود که تصمیم داشتم وبلاگی برای تو درست کنم اما نمی‌شد امیدوارم مامانو بابت این تاخیرش ببخشی گلم،قول میدم از این به بعد جبران کنم. امروز روز کودک بود و بابابی سر کار نرفته بود .بعد از ظهر همه با هم رفتیم بیرون.می‌خواستم تو یه کتاب‌فروشی از تو با کتابها عکس بگیرم اما هرکاری میکردیم تو نمیخندیدی ،خوابت میومد و بدقلق شده بودی خلاصه هرجوری بود چند تا عکس گرفتیم که بذارم تو مسابقه.بعد از اون رفتیم بیرون شام خوردیم و امدیم خونه.یه عروسک خوشگلم واسه تو خریدیم که باهاش بازی‌ کنی‌.آنیتا جون تو کوچولوی خیلی‌ نازو خوش اخلاقی‌ هستی‌ .هرکی‌ که تورو میبینه عاشقت میشه خوشکلم.من امشب ب...
6 دی 1390

دندونت مبارک مامانی

اولین دندون آنیتا جونم جوونه زد ،منم امروز واسه دخترم آش دندونی پختم که عکسشو بعد میزارم اینجا،اما هنوز آنیتا خانم رضایت نمیدن از دندون مبارکشون عکس بگیرم هنوز کامل بیرون نیومده ولی‌ با انگشت حس میشه.من و بابا خیلی‌ خوشحالیم دخترمون هر روز بزرگتر میشه و چیزای جدید یاد میگیره و دل‌ همه‌رو برده.البته چون تجربه اوّلم بود خیلی‌ خوب نشد اما بدم نبود. ...
8 آذر 1390