اولین روز مهد
امروز اولین روز مهد رفتنت بود از دیشب خیلی غصّه داشتم اولین باری بود که میخواستی به مدت طولانی از من دور بشی اما تو خیلی راحت رفتی تو اتاق و با بچها بازی کردی منو بابات خیلی خوشحال شدیم باور نمیکردیم،اما من دلم نمیومد برم واسه همین تو حیاط منتظر موندم تا اگه بیتابی کردی بیام پیشت اما مربیت هی بت سر میزد و میگفت آنیتا راحت مشغول بازیه،وقتی اومدم دنبالت تا بریم تا منو دیدی اول سراغ باباتو گرفتی،بابت خیلی خوشحال انگار که داری دانشگاه میری،همیشه شاد و خندون باشی عزیزم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی